2777
2789

بچه ها امشب با همسرم داشتیم میرفتیم بازار برام هدیه بخره بعدش خونه مامانم دعوت بودیم.مادرشوهرم و سه تا رفیقاشم دم در مونده بودن منتظر اسنپ میرفتن جایی.یه مسیر۲ساعته.یهو مارو دیدن دوستش منو نه دیده نه شناخته برگشت بهم گفت چرا نمیزاری شوهرت مارو برسونه من همینطوری خشکم زد😐بعد اینارو همسرم متوجه نشد

بعدش ک رفتن شوهرم گفت چرا دپرسی گفتم جریانو حالا زیادم ناراحت نشدم ولی شوهرم بزرگش کرد یه دفعه زنگ زد مادرش گفت زن من چه هیزم تری فروخته که خودتو و رفیقات اینجوری میکنید.کسی حق نداره ب زن من چیزی بگه اصلا من خودم نمیرسونمتون چه ربطی ب زنم داره

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

خب دوستی که اصلا شما رو نمیشناخته خیلی 💩خورده که عین چیزی بهت گفته

خب حتما مادرشوهرت اینجوری گفته و اونم اینجوری واکنش نشون داده

همسرت هم یه کم تند رفته ولی به نظرم اینقدری نیست که بزرگش میکنی و ناراحت شدی

خیلیا جای شما بودن خوشحال هم میشدن

خب دوستی که اصلا شما رو نمیشناخته خیلی 💩خورده که عین چیزی بهت گفتهخب حتما مادرشوهرت اینجوری گفته و ...

اره دیگه مادرشوهرم گفته.

خیلی خیلی ناراحتم اونم تو روز مادر.

نباید این اتفاق میفتاد

مادرشم شدیدا ناراحت شدحالا عذاب وجدان منو گرفته ول نمیکنههی ب شوهرم میگم چرا زنگ زدی اصلا به تو چهآه ...

نبایدمیذاشتی زنگ بزنه الان راجع بتوچفکری میکنه پبش خودش میگه عجب فتنه گریه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز