من پارسال سر بحث جدایی پدر و مادرم و دخالت های خانواده پدری تماس گرفتم باهاشون رسما گفتم زندگیمون خراب بشه زندگی براتون نمیذارم هر اتفاقی بیوفته مقصر صد درصدی شمایین و فکر کنم فقط یکبار دیدمشون اونم سرد بودم خیلی این دومین باریه ک بعد اون جریان میبینمشون
الان مراسم چهلم یکی از نزدیکان بود با دختر عموم ک میونه خوبی باهاش ندارن سر اینکه پدرشون فوت شده اومدم
هر کسی رد میشد متوجه نگاه هاشون میشد خیلییی بد نگاهم میکردن و توی گوش همدیگه حرف میزدن
اینکه کنار دختر عموم بودم بیشتر اذیتشون میکرد
اصلا سلام نکردن یکی دو تاشون اومد نزدیک خودشونو گرفته بودن یه سلام آروم کردن منم خودمو کشیدم عقب گفتم ببخشید سرما خوردم
نمیدونید چقدر مامانمو عذاب دادن از سن کم ک عروسشون شده از مامانم گل تر توی خاندانشون ندارن با قیافه ....برا ما قیافه میگیرن
قراره شب باز ببینمشون چطور برخورد کنم؟