این جریان از دیروز تا الان
من سه ساله ازدواج کردم شوهرم از اول مشروب میخورد من نمیدونستم من حتی ادم مست تو زندگیم از نزدیک ندیده بودم
کلی باهاش جنگیدم درست شد ادم شد بعد رفتم سراغ بچه دار شدن اونم ای وی اف بخاطر ایراد خودش
حالا که بعد چندسال خدا بهم بچه داده و باردارم
سه ماه زده به سرش و هر روز هر روز عرق میخوره و خیییلی بد مسته یعنی حرفایی که میزنه وقتی به هوش خودش میاد یادش میره در این حد
دیروز باز مست کرده از سرکار اومد منم زنگ زدم باباش گفتم بیا تکلیف منو روشن کنین با این اشغال
جلو پدرش فوحش به پدرم داده به مادرم داده تهمت دزدی به مادرم زده گفت مامانش میاد غذاهای مارد میدزده
در صورتی که پدر من به پول این هیچ نیازی نداره
نمیدونم اشک تمساح ریخته برمیگرده به من میگه تو اونی که من میخوام نیستی.اینا همه بخاطر اینه زهرماری میخوره نمیدونه چی زر میزنه فوحش به برادرام داده به خواهرم داد منم باردار و ضربان قلبم رو هزار فقط اشکم میومد
اخرش منم پاشدم گفتم یا من یا عرق و مشروب
کیفمو برداشتم زدم بیرون گفت بری باید با التماس برگردی اومدم خونه مادرم
پدرم امروز باهوم صحبت کرد گفت مشکلت چیه بهش گفتم
درجا زنگ زد پدر شوهرم
گفت یا دختر من یا بره سمت عرق و الکلش و دختر منو طلاق بده
پدرش گفت اینم مشکل داشته مشکل مالی اذیتش کرده و قول داده نخوره
پدرمم یه مقدار حرف زد و خلاصه قطع کرد
این عوضی با اینکه میدونه من بارداری استراحت مطلقم یه زنگ نزد حالمو بپرسه بعد دعوای دیروز سالمن بچه هام یا نه
حالام از ترس اینکه تو خونه تنها خیانت نکنه تنو بدنم دارم میلرزه خیلی اذیتم شما راهنمایی کنین چیکار کنم