بعد من انگار نخ انگار که عروسیمه خیلی شلخه و ریلکس بودم. حتی لباس نداشتم بپوشم تازه داشتم یه لاک زشت ابی میزدم. استرس هم داشتم که وااای همه رفتن من هنوز اماده نشدم بعد به بقیه میگفتم شما برید من نمیام😂😂
حالا تو خوابم که عروسیم شد وضعم اینه🤣😐
روحِ برخواسته از من تهِ این کوچه بایست/ بیش از این دور شوی از بدنم می میرم.
خب چجوری بگم، پوستهی بيرونيم يه دختر قويه كه به كسی نياز نداره و خيلی خوشحاله؛ ولی درون خودم، یه دخترِ كوچولو با چشمای اشكی نشسته و منتظر يكی بياد ازش بپرسه چته.