تازگیا فهمیدیم دوست قدیمی پدرم با گرفتن وکالت تام همه چیه بابامو فروخته وپدرمنم به خیال خودش داره لطف میکنه و این ماجرارواز ما پنهون کرده به مدت ۱۵سال حتی خونه ای که الان توشون هستن هم فروخته شده الان درگیر دادگاه این چیزان تا الانم خیلی خرج کردن خیلی بازم خرج داره معلومم نیست مال برگرده یانه منم هشت ساله ازدواج کردم از اول زندگی تا الان شوهرم یه خوبی به من نکرده ازش به معنای واقعی متنفرم تازگیا قضیه خونه ی بابامم فهمیده دیگه بدتر میکنه بدتر از همه نمیتونم به کسی دردمو بگم تازگیا جرات مو برای طلاق داشتم میبردم بالا که این ماجرا پیش اومد کاش اصلا وجود نداشتم خیلی ماجراهامشکلات زیادیم تو زندگی دیدم ودارم ولی اینکه نمیتونم خودمو بچهامو از دست شوهر بی ارزم نجات بدم خیلی آزارم میده از مادرو داداشمم که دیگه چیزی نمونده اصلاانقدر که غصه میخورن خواهرمم که کلا یه شهر دیگس خدارو شکر خیالمون از اون راحته حداقل
دیگه نمیتونم احساس میکنم کمرم دیگه راست نمیشه من پشتم به بابام گرم بود جیگرم داره درمیاد از غرور شکسته پدرم که هرچی توی این سالا جون کند باید سرپیری الاخون والاخون بی پول باشه😭😭
همه میگن حیف من تعریف از خودم نمیکنم بخدا اما از هرجا رد شم نگاها روم قشنگ از زنو مرد بگیر اون وقت اون با یه عوضی که نه ریخت داره نه قیافه نه اندام لاس میزنه خیلی دوست دارم از خدا بپرسم دلیل زندگی من چیه