دوران عقدمون از هم دور بودیم دوتا شهر جدا بزور هفته ای یبار رنگم میزد گاهی هم اصلا زنگ نمیزد دیگه خودم زنگ میردم الان که اومدیم سرخونه زندگیمون و خانواده اش دوره یه شهر دیگه ایم حداقل روزی یبار به مادرش زنگ میزنه روزی یبارم نشه حداقل یروز درمیون😐
من فک میکردم کلا اهل زنگ زدن نیست الان میبینم اهل زنگ زدن به من نبود من چقدر اون دوران غصه میخوردم و خودخوری میکردم🥲🥲🥲
حق داری😐
دیگه گذشته و رفته
تو گذشته گیر نکن جانم
حق داری
بهش گفتی؟حق داری دلخور باشی
حتما خیلی دوستت نداشت بهت دلبسته و وابسته نبود
به روان خودت حداقل رحم کن،،،،
دنیا اینقد زودگذره که بخوای به این چیزا فکر کنی عمر خودت تلف نیشه
به چه چیزایی گیر میدی. بشین زندگیت رو کن دنبال زیر بغل مار نباش،،،،
گذشته ها گذشته
گذشت دیگه.. مهم الان تو زندگی مشترکه..
گذشته رو ول کن
حال رو بچسب
بی نهایت بهش محبت کن اشباع بشه
طوری که حتی یادش بره به مامانش زنگ بزنه،😁
ولش کنبزار لینقددرزنگ بزنه جونش دربیاد براتمهم نباشه
بخاطر همینه میگم گول حرفای بلد نیست عادت نداره نمیدونه رو نخورید
کسی که بخواد تا تهشو بلده
