2777
2789
عنوان

خواهرشوهر

152 بازدید | 20 پست

دیشب خانواده شوهرم مهمونمون بودن

خواهرشوهرم تازه زود رسید، دقیقا ساعت ۹ شب

دخترم همون لحظه که زنگ زد تازه خوابش برده بود که از خواب پرید

بماند که از ظهر دخترم منتظر بود که با مامان بزرگش بازی کنه

من درو براش باز کردم و دخترمو بغل کردم و وایسادم دم در تا بیاد

اومد تو خونه گفتم چند دقیقه بشین تا دخترمو بخوابونم و بیام

خداشاهده سر پنج دقیقه شوهرم بهش زنگ زد که کجایی؟ گفت تازه رسیدم و هنوز زنتو ندیدم

بعد که قطع کرد زنگ زد اسنپ که مثلا قهر کرده و بلند شد بره

منم به دخترم که خواب و بیدار بود کفتم مامان نمیخواد بخوابی پاشو بریم تو پذیرایی

کاش نمیرفتی میزاشتی بره

تواضعی عزت بخش                                               به خدا تواضع کن و در برابر فرامینش مطیع باش تا زورگویان نتوانند تو را ذلیل و فرمانبردار خود کنند            ارزش هرفرد متناسب با فرمانده اوست 💕

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

اومدم بهش گفتم عزیزم پنج دقیقه هم نشد خوب مدرسه میرن و عادت کردن از هفت صبح بیدارن

گفت نه میخوام برم

شوهرمم رفته بود جایی کار داشت و تازه داشت میومد خونه

جلو خواهر شوهرم زنگ زدم بهش که ببین من نمیتونم انگشت کنم تو چش بچه که نخوابه

اون از اونور اسنپ کرفت و رفت و مادر شوهرم اینا هم ساعت ۹ و نیم اومدن

گفتم اگه مثلا خواهرش بخواد بچشو بخوابونه اینطوری میکنه

گیریم نیم ساعت طول بکشه

من که همیشه همه چیو روی میز میچینم و چایی هم آمادست

خوب مثل همیشه که فضول خانم میره برا خودش چایی میریزه بره بریزه تا من بیام

خواهر شوهرت تنها اومده بود!؟ بچه رو میدادی بغل عمهاش، یه پذیرایی میکردی. اگه دیدیبچه اذیت میکنه میبر ...

عادتشونه دیر میان

بهشون گفتم آدم خونه صد پشت غریبه هم دیگه ساعت هشت میرسونه خودشو

دخترم از بعداز ظهر منتظر بود و کلی منو اذیت کرد و خوابش میومد

یه بار من مادرشوهرمینا رو دعوت کردم کلی تدارک دیدم یهویی خواهرشوهر که با من قهر بود سرزده رفته بود خونه مادرشوهرم.اوناهم زنگ زدن که آره ما نمیتونیم بیایم و اینا شوهرم گفت باشه منم ناراحت شدم به شوهرم غر زدم که من کلی زحمت کشیدم.خلاصه گفتم پس بریم خونه مامان خودم.رفتیم اونجا مادرشوهرمینا زنگ زدن که ما داریم میایم شوهرم هم سر شام بودیم گفت ما نیستیم خخخخ

یه بار من مادرشوهرمینا رو دعوت کردم کلی تدارک دیدم یهویی خواهرشوهر که با من قهر بود سرزده رفته بود خ ...

حقشون بوده

من از خانواده شوهرم راضی هستم خدایی

با توکل به خدای امام رضا

ولی سر عمشون که تو تاپیک قبلیم توضیح دادم

یه سری بحث بوده ولی نه بی احترامی

همون عمشون برگشته بوده، به خواهر شوهرم گفته دیدی فلانی، یعنی من، چی بهت گفت، از همون موقع این خواهرشوهرم اینطوری شده

حقشون بودهمن از خانواده شوهرم راضی هستم خداییبا توکل به خدای امام رضاولی سر عمشون که تو تاپیک قبلیم ...

اتفاقا منم این کارشون کردم دیگه ادب شدن من کلی از صبح زحمت کشیدم ساعت ۸ زنگ زده ما نمیایم خب ما دونفر این همه غذا چکار کنین بردم خونه مامانم اونجا خوردیم زنگ زدن گفتن مگه شما مهمون نداشتین خودتون رفتین مهمونی شوهرمم گفت خودتون گفتین نمیاین.تا مدتها هم دعوتشون نکردم

اتفاقا منم این کارشون کردم دیگه ادب شدن من کلی از صبح زحمت کشیدم ساعت ۸ زنگ زده ما نمیایم خب ما دونف ...

خوش بحالت

آخه نمیدونم سر چی، شوهرم یه ماهی هست نمیره خونه مامانش، منو هر هفته مجبور میکنه دعوتشون کنم

آخه ما پنجشنبه ها میرفتیم اونجا


خوب گفتم میره ومن گیر میکنم با شوهرم که چرا این رفته

😐😐😐

ببین چون انقد از شوهرت میترسی و فک میکنی برا هرچی باید جواب بدی اینجوری شد چرا انقد میترسی؟!

اصلا شوهرت حرفتو باور نکنه تو که خودت میدونی

چیشده بزار اصلا اون قهر کنه ناراحتی کنه

تو فقط یه کلمه بهش بگو من خودم میدونم چجور

آدمیم و میدونم با مهمونم بد برخورد نمیکنم حالا تو

میخوای قبول کن باور کن میخوای نکن من نمیتونم

سره هر چی خودمو برات اثبات کنم همینو بگو

منم یه بار خواهرشوهرمو دعوت کردم خونم

بعد من خونه اونا رو بلد نبودم اصلا نمیدونستم چه اتوبوسهایی میاد خونه شون داشتم شامم درست میکردم دیرم شده بود اینم گییییر که بگو من با چه اتوبوسی فردا بیام خونت من بهش گفتم خودش بد متوجه شده بود رنگ زده بود شوهرم گفت زنت بد آدرس داده من سره ظهر با 3تا بچه کلی اذیت شدم و فلان.....

منم به شوهرم گفتم خودش بد متوجه شده همین بعدم من داشتم غذا درست میکردم بعدم خودش مادره 3تا بچه ست خودش باید ببینه با چی بیاد با چی نیاد منکه خونه اونا رو بلدنیستم

دیگه خواهرش اومد نشد بهم حرف بزنه

ولی اون شد اول و آخری که سره خانوادش بخواد بهم حرف بزنه الانم چیزی بگه من حرفمو میزنم

تواضعی عزت بخش                                               به خدا تواضع کن و در برابر فرامینش مطیع باش تا زورگویان نتوانند تو را ذلیل و فرمانبردار خود کنند            ارزش هرفرد متناسب با فرمانده اوست 💕
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792