روانیم کرده این زن با گوه کاریاش
از ۶ صبح رفتم سرکار ۸ اومدم خونه مادر بزرگم
الان پا نمیشه بریم
فهم نداره من باید ۶ صبح برم سرکار
نمیزاره منم اسنپ بزنم خبر مرگم برم
نمیفهمه حالم ازش بهم میخوره گند زده به زندگی و آینده و روان همه مون با خراب کاریاش
متنفرم ازش متنفرم
صبح که جمعه هست تعطیل نیستید
کاش نسل آدما همون دورانی که احترام بزرگترها حفظ میشد تموم میشد
به جای این همه حرص خوردن. رهاش کن. مرگ یه بار شیون یه بار. حتی دعوا بشه بگو نمیام با اختیار تو
ارزش ندارع حرص بخوری عزیزم الان که رفتی سعی کن لذت ببری :)
اسنپ بزن برگرد مثلا میخواد چیکار کنه من ۱۱_۱۲ سالم بود اون موقع اسنپم نبود خونه مامان بزرگم بودم خالم یه چیز بهم گفت بدم اومد سوار اتوبوس شدم برگشتم خونمون
برو تو یه اتاق بخواب
خونه مادربزرگم هست
هرچند مطمئنم برای اینم الان یه جواب نه داری
ولی خستگی دیگه شوخی بردار نیست.... از این به بعد هم ۸ شب باهاش نرو مهمونی وقتی از صبح سرکار بودی
بگو من خوابم میاد و میخوام برم خونه بخوابم،اگر دیدی نمیاد بگو پس خودت ساعت ۶ صب برو سرکار به جام
مامان منم همینطوره خانواده خودشو میبینه کلا فازش عوض میشه
باید ببخشینا ولی خدا به آدمای خودخواه بچه نده
خب نمی رفتی واه گوشت تلخ
