خونه مادرشوهرم دعوتیم رژ حالت جیگری زدم گفت پاک کن صدبار تکرار کرد صدبار رفت رو اعصابم منم اومدم پاک کردم لباس هامم درآوردم گفتم خوبت شد من جایی نمیام گفت تو لباس هات رو میپوشی جایی هم میای رنگ رژت رو ملایم تر کن اون گفت و من گفتم انقدررررررررر رفتم رو اعصابش که درو کوبید رفت بیرون به جهنم به درک به درک
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.