تک دخترم و فرزند آخر. مادرم به شدت پسر دوست و عروس دوست هست. مثل کوه پشت عروسا هست. عروس اولمون مادرم دوست نداره چندین بار گفته دوری و دوستی . مادرم بهش گفت چه دور باشی چه نزدیک عزیزی برام. و چند بار تو جمع گفته مادر شوهرا هیچ وقت عروس دوست ندارن. مادرمم گفته تو هم مثل دخترمی هیچ فرقی نداری..... تا حالا نشده هیچی برام بخره ولی هر جا بریم هرچی ببینه میگه اینو بخرم برای عروسم. دیروز رفته چهار تا پتو جنس خوب برای عروس خرید اونم گفت من لازم ندارم بده دخترت. مادرم گفت برای دخترم خریدم لازم نداره. حالا ۴ تا پتو سربازی برای من خریده. مادرم به زور بهش داد گفت داشته باش لازمت میشه. کلا دیروز دیرم برای عروس سفره مهمانی خریده بهش داد باز من دلم گرفت. در کل جهیزه ای خیلی الکی به من داد و من تو این چند سال هر وقت برم بازار خرید میکنم از سرویس گرفته تا استکان تا بالش و هفته پیش تشک خریدم کلااااا با چند قلم منو از سر خودش باز کرد. تازه بعضی وقتا میاد خونم میگه وااای من این دستگیره ها رو داده بودم به تووو. برمیداره میگه با خودش میبره بده عروس. حتی چادر سفیدی که بهم داد دیدم رفت داد به عروس. بهش گفتم این چادر من بود. گفت تو لازمش نداشتی که. راست میگه لازم نداشتم ولی حدااقل ازم اجازه میگرفت
هزااااران مورد هس بخوام تعریف کنم اینقدر دلم پره تو روز گریه میکنم چرا دوستم نداره. خیلی سعی کردم برام مهم نباشه ولی وقتی میلینم برای عروسا بلده و شعورش میرسه فقط برای من این طوره چیکار کنم. عروسامون در کل خیلی خوبن ولی منم خوبم با همه خوبم و هیچ مشکلی ندارم
هزااااران مورد هس بخوام تعریف کنم اینقدر دلم پره تو روز گریه میکنم چرا دوستم نداره. خیلی سعی کردم بر ...
رفتار مادرم داره منو اب میکنه. خودم مادرم تحمل دیدن ناراحتی پسرم ندارم. مادرم چه جور مادریه که ناراحتی من براش مهم نیس. همه تلاشش اینه عروس خوشحال و راضی باشه
باز خوب مامانت اینطوری گفتمامان من اولا جوگیر بود میگفت عروس از دختر عزیزتره
منم اوایل فکر میکردم جوگیر هست ولی ۹ ساله جوش نخوابیده. عروسمون به شوهرم چند بار حرف بد زد بعد رفت به مادرم گله کرد و مادرم توپید به شوهرم. به مادرم گفتم خودش حرف بد زد و بابامم شاهد بود وقتی بابام تعریف کرد. مادرم گفت عروسم برام عزیزه من باید ازش دفاع کنم