دکتر زنان ی خانوم باردار کنارم نشسته بود یهو گف وای حالم بده اروم میگفت نگاش کردم گفتم چیشده گف دارم بیهوش میشم دوییدم بیرون کیک و اب میوه گرفتم حساب کردم بعد گفتم شاید نخوره چنتا شکلات هم گرفتم برگشتم مطب .از من اصرار ک بخورید از خانومه انکار ک تا حساب نکنم نمیخورم .منم رسید نگرفته بودم مجبورشدم رفتم تو برنامه بانکی یه پنج هزار یه ۲۳ هزار ک خودش فوری فهمید کدومه و زد بکارتم.
اما من نمیدونم چرا خجالت کشیدم و حس بدی دارم.
نمیدونستم چطور بپیچونمش ک نزنه گفت تا نزنم نمیخورم