کیفم پر طلا بود داشتم میبردم برای زنداداشم که باهاشون بره عروسی از جلو خونه موتوری افتاد دنبالم یه خیابون فاصلمون بود داخل کوچه که شدم حس کردم موتوری بهم نزدیک شد کیفمو محکم گرفتم دو دستی .از دستش کشید ولی فقط دسته کیف موند تو دستش و کشید برد کیف موند دستم.مجدد دور زدن برگشتن سنگ برداشتم پرت کردم سمتشون خوردن زمین منم فوری رفتم خونه داداشم در زدم اونام فرار کردن
عجیب بود برام زنداداشم اصلا تعجب نکرد گفتم دزد زده.بعدا متوجه شدم برادر خودش بوده میدونسته من دارم براش طلا میبرم ولی بخاطر داداشم بروش نیوردیم