سرما خورده بودم معذرت میخوام ابریزش بینی شدید داشتم
بالای سر همسرم دستمال بود گفتم دستمال میدی.
داشت چای میخورد یدونه بلند شد داد بهم.
مادرشوهرم شروع کرد مگه نمیبینی داره چای میخوره چرا بهش میگی و چقد خدا نشناسی و...
حوصله کاراشو ندارم کلا همینه.
هرچیزیییی من به شوهرم بگم جدا از موقعیت بدش میاد.
این یک کار ساده بود.
بخند
از کی دستمال دادن به همسرت شده خدانشناسی؟!!!
این جور مواقع باید شوهرت جمع و جور کنه قضیه رو اجازه نده مادرش اینطوری صحبت کنه
باهم زندگی میکنین؟
جلو اون نگو ک هم حسادت نکنه هم حرف مفت نزنه من شوهرم تو خونه همه کار میکنه کارای خونه اما مادرش نمیدونه اصلا بدونه سکته میزنه
منم حاملم اونروزی شوهرمیه لیوان آب داد دستم این داشت سکته ناقص رو رد میکرد
تو خونه کار اینا کنه دیگه یاحسین از حسودی و غصه دق میکنه
شوهرتون اگه میگفتن مهم نیست
یا کاری نکردم
یا چی شده مگه
بهتر بود
حالا هم نشنیده بگیر
فکر کردن در موردش غیر اینکه بیشتر ناراحتت کنه فایده ای نداره
فک میکنم ۶۵ سالی داشته باشه.
میدونم سنش زیاده و یکبارم سکته مغزی داشته و خودشم کلی توسط مادرشوهرش اذیت شده.
اما اینقد از این رفتارای کوچیک کوجیک میکنه که واقعا ادم تحملش میره.
حداقل روزی ۵تا از این رفتارا داره.
به همسرم میگم میگه ول کن شوخی میکنه.
ولی واقعا شوخی نیست چندباری گفتش که دیدی حرصت رو دراوردم😐
