پدربزرگم
مجرد بود با خانوم مطلقه با دو تا بچه ازدواج کرد
اووووووه از ۷۰ ۷۵ سال پیش میگم
دیگه ببینین چقدر تابو بوده اونزمان
خونه پ کل داراییشو بخشید بهش بچه هاشو بزرگ کرد سر و سامون داد تا اخر عمرم عاشق مادربزرگم بود
الزایمر داشت
مادربزرگم که گاهی بستری میشد این بنده خدا نصفه شب پا نیشد میدید زنش نیست قیامت میکرد که ای نکنه مرده به من نمیگین منو ببرین ببینمش هر ساعتی بود میرسوندنش بیمارستان زنشو یه نظر ببینه اروم شه
جالبه عشقشم یه طرفه بود و موند
مادربزرگم حتی تشییع جنازش نیومد