من پشت کنکوری ام درس میخونم و خواهرم یازدهم هست اون اتاق داره راحت میخونه گرمه ولی من اتاق ندارم باید تو انباری سرد درس بخونم سخته چقدر برام
به خواهرم نگاه میکنم حسرت میخورم بغض میکنم که خب من چمه چرا من نمیتونم راحت درس بخونم چرا من با بدبختی درس میخونم ولی اون....
همه طرفدار خواهرم هستن من کسی رو ندارم آینده من نابود میشه هیشکی به فکرم نیست مگه نمیگن پدر مادر برا بچشون جون میدم پس من چرا اینجوری
بزن ب بیخیالی درستوبخون ب جایی برسی خودتونجات بدی
آینده ت چرا نابود بشه؟
مگه خودت قرار نیست بسازیش؟
با انرژی برو جلو
یه روز نتیجه این تلاشت رو میبینی
همون انباری رو درست کن
من اتاق نداشتم
یه انباری کوچیک بود
درستش کردم
موکت
یه پادری برا نشستن
دوسه تا تزیین به دیوار
آخ چه لذتی میبردم
دلم برا اون حال و هوا تنگ شده
میرفتم درس میخوندم
دنج بود
شاید جای من کلا یک مترو نیم در دو بود
اما تو ذهنم بزرگش کرده بودم
منم همینطور
من توی حموم درس میخوندم فک کن شرایطم مث ت بودفقط من خاهرموعروس کرده بودم شوهراونم بدترازبابام بود.اخرشم ازلیسانس گرفتم ازدرس ب جایی نرسیدم
