خیلییی
وقتی ۶سالم بود و پیر مرد همسایه انداممو میمالید
وقتی تو تاکسی مرد کناریم تمامی بدنمو دست میکشید و من نمیتونستم هیچ حرفی بزنم ترس از قضاوت
لمس شده بودم و فقط همش به خودش میگفتم نکن..
پیر مرد خیاطی که همه جا صحبت از دین داری و سید بودنش بود چشم دوخته بود به صورت و اندامم و ازم خواهش میکرد که برای چند دقیقه شوهرم بشه
و…