روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
چون از سگ هم کمتر روی خودشون کنترل دارن و فاقد قوه عقل و تفکراند. انقدر سست هستند که یه طره مو هم از ...
دیگه خیلی بی انصافی
زندگی شوق رسیدن به همان فردایست که نخواهد آمد تو نه در دیروزی و نه در فردایی ظرف امروز پر از بودن توست زندگی درک همین امروز است...................... من یک زنم پر از حس شیرین به دست آوردن ها و حس تلخ از دست دادن ها واما اکنون مادری هستم که دلخوش به طفلی که تمام تمام من است.
خدایا هرکس هرچیزی برای من خواست اول همون چیزو به خودش بده🤲🏻 من از همونام که نه مذهبیا قبولشون دارن نه غیرمذهبیا ترکیبی و حد وسطم😊 دوست دارم هم مسلمون🌙باشم هم مسیحی✝️ با بحث کردن با من نمیتونی عقاید و نظرات منو عوض کنی اگه دیدی تو بحثی جوابتو ندادم بدون در حدی نبودی که جوابتو بدم😏