سلام خدمت همه، من با یک دختر (شبیه دختر) آشنا شدم چند وقت بود با هم صحبت میکردیم ولی رابطه ای نداشتیم گفته بود اردواج نکرده و مجرده ولی بعد از چند وقت یهو آخر شب گوشیم زنگ خورد جواب دادم دیدم شوهرشه.. قفل کرذه بودم بخدا ، هر چی از دهنش در اومد بهم گفت، بعد پرسید مگه نمیدونستی شوهر داره؟ من واسه اینکه زندگیش به هم نخوره مجبور شدم بگم میدونستم، دیگه مرده هرچی از دهنش در اومد به من گفت، کم مونده بود جنگ راه بیافته... الان عذاب وجدان داره میکشه منو.. من تو عمرم حتی یک بار هم با زنی که شوهر داشته دوست یا نزدیک بهش نشدم چون گناهه.. ولی ناخواسته مرتکب این گناه شدم، واقعا نمیدونم چجوری باهاش کنار بیام دارم دیوونه میشم خداوکیلی..
میدونی دختر مجردم بدون محرمیت باید حدود رو رعایت کنی حتی کلامی؟؟ البته اگه چیزی نمیدنستی گناه نیس عذاب وجدان نداشته باش ضمن اینکه خدا مهربونه وقتی خبر نداشتی...
ترسناکترین گم کردن، گم کردن خودته... من خودمو گم کردم دعا کنید بتونم پیداش کنم
میدونی دختر مجردم بدون محرمیت باید حدود رو رعایت کنی حتی کلامی؟؟ البته اگه چیزی نمیدنستی گناه نیس عذ ...
اینطوری که شما میگی پس کلا هیچ پسر دختری نباید دوست بشن با هم؟ این کلا یه بحث دیگه ست، این خانم با اینکه شوهر داشت با من دوست شده بود، یه خرده فکر نکرده با خودش شاید طرفم وابسته بشه شاید رابطه عمیق تر بشه.. یعنی واقعا فکر اینجاهارو نکرده بود؟ چجوری اینقدر ساده میگیرن بعضی ها این موضوع رو؟