خواهر من رفتیم تو خیابون هی بهش گفتم از تجریش میخوایم بریم یافت اباد خونه فامیل من حوصله ندارم با بی ارتی یا مترو بریم با اسنپ بریم
تو خیابون دداشتم اسنپ میگرفتم
خواهرم عادتشه مثلا کسی به حرفش گوش نده میاد مثلاگوشی میگیرع که بیا با مترو یا بی ارتی بریم اومد من خیال کردم اینجوری میخواد کنه گوشی مقاومت کردم بهش ندادم تو دستم نگهش داشتم بعد میخواستم ندم بهش
تو این بین نا خواسته دستشو کشیدم یدفعه داد زد گفت چرا دستمو میکشی مگه من دزدم
بعد رفت اون ور تر من کفتم شاید از دلش در امده دوباره گفت چرا دستمو کشیدی اونجوری چرا
من میخواستم ادرس دقیق اسنپ بزنم برات
اسنپ گرفتیم اومد دوباره تو اسنپم چرا دستمو کشیدی گقتم بهش تو ادم باید بگه غلط کردم تا اروم شی
رفتیم خونه فامیلمون دوباره شروع کرده اره مثلا امروز دست منو کشید
گفتم بابا بس کن
فامیلمون دخترخالمه راحتیم اصلا دوستیم رفتیم خونشون
میگم بهش بس کن دیکه اثلا من غلط کردم گوه خوردم
میکه من که نیاید تو بوذی وای چرا بعضیها انقدرو اعصابن
خاهرم بالای ۳۰ سال و من هم همچنین