من سالها دنبال کار بودم بخدا دقیقا نزدیک هزار جا رفتم و فرم نوشتم واقعا هزار تاها بدون اغراق اصلا نمیتونستم کار خوب پیدا کنم خیلی تحقیر شدم سرافکنده شدم مجبور شدم برم سر کارای خیلی مسخره با حقوق بیخود
از بیکاری و بی پولی خیلی عذاب کشیدم یعنی خیلیا تعریف کنم خودش یه کتاب میشه
جدیدا عجیب غریب شدم میرم باز دنبال کار چون نیاز مالی دارم و اون ذوق و شوق قبلی رو دیگه ندارم فقط صرفا نیاز مالی اما خب وقتی میرم و بالاخره استخدامم میکنن نمیرم باز دوباره میرم دنبال کار دیگه بالاخره بعد از صدتا درد سر دوباره یکی دیگه پیدا میکنم باز میگم حیف شد قبلیه خوب بود دوباره نمیرم
باز دوباره با استرس میرم جای دیگه دنبال کار بعد اصرارو تمنا که به طرف میگم توروخدا استخدام کنین منو یکی که قبولم میکنه خوشحال میشم اما چند ساعت بعد میگم کار کنم که چی بشه بعد ازین فایده نداره کار کردن تمام جوونیم هدر شد دوباره نمیرم باز فرداش پشیمون میشم میگم چرا نرفتم کاش میرفتم دیگه روم هم نمیشه برگردم طبیعتا بدونم میاد و قبول نمیکنن
اونم با این وضع که جمعا سه چهار تومن پول دارم و باید با همین تا پیدا کردن کار سر کنم اما غیرارادی اینکارارو میکنم بعد پشیمون میشم بخدا نمیدونم چیکار کنم چرا اینجوری شدم من
اصلا عین خیالم نیست که پول ندارم همش میگم بدرک پولم پیدا نکردم اینقد گشنه میمونم که نابود میشم ایرادی نداره
انگار دونا شخصیت دارم که یکیش میخاد یه کاری کنه اونیکی مخالف این روانشناسی کسی هست راهنمایی کنید