بعد داخل یه روستای دور افتاده و خوش آب و هوا زن یه مرد زرنگ و کاری به قیافه داوود اشرف بودم که داخل یه معدن کار میکرد یه مرد گرم و با انرژی و عاشق پیشه
با دو بچه قد و نیم قد که دغدغه م بچه هام بودن و اینکه شوهر عزیزم وقتی عصرای یا روزایی میره قهوه خونه یقه لباسش از چرک کارش تو معدن پاک شده باشه