این چنتایی که من شاهدش بودم
اولیش دخترخاله پسرخاله بودن
مامان دختر از مامان پسر متنفر بود
بنده خدا دخترش رو بزور به یکی دیگه شوهر داد دخترش مهندس بود شغل دولتی هم داشت پسره هم خوب بود اما بعد چهار پنج سال بعد دوبار خودکشی کرد با دومیش مرحوم شد
دومیش
برادر عروس یه خانواده عاشق خواهر زاده دامادشون شد
اینم نشد مادر عروس مخالف بود جفتشون بعد ۲۰ مجردن اما پسر کلا منصرف شد خواستگاری چند نفر دیگه رفت کلا دخترو فراموش کرد
سومیش
یه پسری بود تو فامیل همه چی تموم چن تا از دخترای فامیل می خواستند اینم عاشق یکی شون بود دختر هم بدش نمی اومد اما پسر یهو منصرف شد
اینارو یادمه