بچه ها من ۲۳ سالمه با یک پسری در ارتباطم اون ۲۹ سالشه شغلشو داره کارمنده یکی از ارگانهای دولتیه ولی روستایین خانوادش یعنی ساکن روستان
من با این قضیه مشکلی ندارم واقعا
ولی پدرم قبول نمیکنه هم میگه سنت کمه هم اینکه اونا روستایین
خیلی خسته شدم از تقلا و تلاش
در اوج دوست داشتن میخوام رهاش کنم
و نهایتا با اونی ازدواج کنم که خانوادم میخوان
میدونم مرگ تدریجیه ولی نمیخوام بیشتر از این اون پسر رو علاف خودم بکنم چون اون هم داره از مورد هایی که بهش معرفی میکنن بخاطر من میگذره و سنش داره میره بالا
ولی چجوری راضیش کنم بره چون خودش میگه من نمیتونم بیخیال تو بشم
میترسم بابای من آدم عصبی هستش
نمیخوام برا اون پسر مشکلی پیش بیاد