اصلا راضی نبودم ب مامانم گفتم خودتون برید جا نیست قهر کرد رفتم دنبالشون
جایی دعوت بودیم مامانم گفته بود با اینا میایم
خلاصه رفتیم
ما دو سال ورشکست شدیم کلا
خواهرم میگه وای پراید کوچیکه
بعد یهو ی پسری رو تو خیابون دیدن ا یاسره یاسره اسم منو میگه ببین یاسرو شوهرم میگه چرا باید یاسرو ببینه کیه
شروع کردن شاسی داره باغ داره فلانه بهمانه
حالا یاسر کیه
من سوم ابتدایی ی همکلاسی داشتم ی داداش کوچیک داشت داداش اونه
بعد خواهرم جدا شده دیگه جلو شوهرم میگه من دو ماه صیغه ی یکی شدم خوشم نیومد ولش کروم
حیثیتمو بردن