بچها من رفتم سرکار یجایی
دوهفته ای شد
بعدش صاحبکارم از من ی شیش هفت سال بزرگتر بود پسر بود
بعدش این اقا خیلی شلخته بود و من فقط فروشنده نبودم خیلی چیزا میفتاد گردنم برا کار کردن
بعد این شب اخر نون قندی گذاشته بود رو صندلی من برداشتم گذاشتم زیرمیز بش گفتم ک گذاشتم اینجا بعد گفت
بردارین بخورین مامانم درس کرده منم چون عصابم خورد بود از دستش گفتم مرسی شما بخورین بزرگ شین بعد سر این حرف پیام داد ک من رفیقم میخاد بیاد جای شما و نیاین شما منم گفتم باش موفق باشینو شماره کارت دادم برا تسویه
حالا دلم میخاد وقتی پولو زد و رسید داد ازش تشکر کنم بعدم بگم نون قندی روزی یدونه فراموش نشه😂
نمیدونم واقن حرصم گرفته میخام برا اخرین بار یچیز بش بگم ک انقد بچعو بیجنبس
نظرتون چیه؟