بچه ها دیروز خانوادم خونمون بودن داشتیم راجع ب عقل بچه های ۱۷سالع برای ازدواج حرف میزدیم ک کاش من لال میشدم نمیزدم
خلاصه یهو بابام جلو شوهرمممم برگشت گفت یادته تو ۱۷سالگی پدربزرگت زنگ زد گفتن خواستکار داره میاد
تو گریه کردی و فلان منم زنگ زدم گفتم ک دخترم نمیخواد
اقاااااااا بیچاره شوهرم پایین نگاه کرد من زب زدم ب بابام ک توروقران بسه ادامه نده هی هم سوال میکرد منم قرمز شدم میگم بابا چای میخوری بیاری ب زوووور حرف عوض کردم
بعد شوهرم رفت سرویس ب مامانم میگم اخه چرااااااا میگیید جلو شوهرم
بعد عذاب وجدان گرفتم ک نکنه بابام ناراحت شده باشه از دست من
اخه چرا پدر من باید جلوشوهرم از خواستگارای من بگه خداااا
ب نظرتون کار پدرم اشتباه بود یا من حساس بودم ؟