پسرش ماشالله خیلی نازه و من و خواهرشوهر از قبل با هم دوست بودیم و اون معرف من به خانواده بوده ...کلا روابطمان خوبه با هم .......واسه عید جایی رفتا بودیم بیرون شهر ...پسرش شش ماهه بود تقریبا من خواستم عکس بگیرم ازش ...مادرم همیشه دوست داره ببینش چون خواهر شوهرم رو هم خیلی دوست داره ...
ولی تواارشوارم اجازه نداد و گفت لیلا ( اونیکی خواهرشوهر) عکس های خوشگلی گرفته ازش ...
خلاصه منم چیزی نگفتم و صحنه رو ترک کردم ...در لحظه ناراحت شدم ولی بعدش زود یادم رفت