من واقعاً نمیفهمم که آدمها چطوری به این مرحله میرسن که گذشت کنن. گذشتن و گذشتکردن خیلی چیز خفنیه. من صبح تا شب دارم کینه جمع میکنم. کینهی اون یایویی که دو سال پیش پلاک ماشین رو کند و گفت بیا پلیس امنیت، کینهی اونی که بیخدافظی کلهش رو انداخت پایین و رفت و دیگه غیب شد، کینهی اون پفیوزی که فکر میکرد خیلی کونزرنگه و خودش رو گم کرد، کینهی اون آدمی که مسیجم رو سین نکرد، و امثالهم. شما بگو یه بار از یه موضوعی گذشته باشم. خیر. همه رو log میکنم سر هفتاد سالگی توی وصیتنامهم به روتون میآرم. ایشالا تا اون موقع کرهی زمین رو خریده باشم که همه رو از ارث محروم کنم.
پ.ن: نویسنده ناشناس