از خونوادم متنفرم. هر روزم رو جهنم کردن. انقدر از خونه زندگی فراریم که وقتایی که دانشگاه میرم بعدش که تموم میشه الکی تو کوچه خیابون میگردم تا وقت بگذره دیر تر برم خونه.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نمیدونم والا منم مامانم گاهی بد خلقی میکرد ولی بازم دلم همون روزا رو میخواد
بدخلقی رو ولش کن این بابا میزنه من خییییلیییی دلم نازکه بعد زود قهر میکنم زودم آشتی همین باعث شده سو استفاده کنن هرچی دوست دارن بهم میگن هر برخوردی باهام میکنن
انقدر تحقیرم کردن و عنگ بی عرضه بودن چسبوندن بهم که تبدیل شدم به یه آدمی که ذره ای اعتماد به نفس نداره و به شدت دچار اضطراب اجتماعی شده، حس بی ارزش بودن میکنه و احساس میکنه اصن آدم نیس و آدما لطف میکنن باهاش حرف میزنن
این نی نی سایت نیس فگرسایته همه فگرن اقا این ملت کی میخواد پیشرفت کنه چرا پولموم میره واس حماس خو این پولو میدادین پدرامون مادرامون برامون چیزی میخریدن بهتر نبود ای خاک عالم تو سر عقل خالیمون😣😥