سه هفته پیش جاریم کل خانواده شوهرمو دعوت کرد برای دیشب
اما شوهرم حالش خوب نبود مسموم شده
قرار شد نریم ولی مادر شوهرم زنگ زد اصرار کرد بیایین
سر میز شام همسرم فقط ماست و برنج خورد
مادر شوهرم باز پرسید چرا نمیخوری چیزی شده شوهرم به شوخی گفت خانومم گفته رفتیم اونجا غذا نخور 😬
همه خندیدن گذشت تا وقتی که اومدیم خونه
جاریم یه پیام بلند بالا فرستاد
که دلمو شکوندی ابرومو بردی .....