توی یه خونه که شیشه های بزرگ داشت.میتونستی بیرون رو ببینی.بعضی خونه ها رو ابرها بود.بعد میتونستی از پنجره یه ابر رو بگیری دستت.خیلی باحال بود.بعد نمیدونم چجوری شد یهو خواستم یه گردنبند داشته باشم.یه گردنبند بزرگ طلایی رنگ اومد گذاشتم گردنم.اونجا سلطان بودم.☹️ یه دختر پولدار که هیچ غصه ای نداشت.عجب خوابی بودها.دوست داشتم بیشتر میدیدم.ولی از خواب پریدم.☹️ شمام از این خواب ها دیدین تا حالا؟