سر ماديات نه اما پدرشوهرم اينا خيلي ب خودشون اهميت ميدن به سلامتيشون اهميت ميدن
پدر مادر خودم نه زياد
بابام سيگار ميكشه،مامانمم همينطور
خيلي ناراحت ميشم از كارشون وقتي ام ميگم نكشيد ناراخت ميشن
خيليييييي ناراحتم ميكنن با اينكارشون
جلو خانواده شوهرم نه ها
خودشون تو خونشون اما از اينكه به سلامتيشون اهميت نميدن خيلييييي ناراحت ميشم
و يه وقتايي فقط بخاطر اين اذيت ميشم ك ميگم كاش پدر مادر منم براي خودشون ارزش قائل ميشدن
آخه برعكسش هم خوب نيست
خونواده من خيلي از لحاظ مالي به ما كمك ميكنن و خدا رو شكر من هيچ مشكلي تو خريد جهيزيه و اينا نداشتم
ولي وقتي ميبينم اون جهيزيه رو بايد ببرم يه آپارتمان نقلي داغون لجم ميگيره. يه جورايي حس پس رفت كردن به آدم دست ميده
مثلا خونه پدري من بالاي شهره ولي خونه شوهرم پايين شهر. برام سخت بود برم اونجا زندگي كنم
خب اوايل من اعتراف ميكنم فقط به خاطر همين مقايسه مامانم و مادرشوهرم ناخوداگاه با مادر شوهرم بد شدم همه حرفاشو منظور دار برداشت ميكردم
ولي خب از امكانات وصلت با همچين خانواده اي هم استفاده كردم درسمو ادامه دادم مثلا من خودم الان دكترامو گرفتم ولي بازم اين برام تا اين اواخر عقده بود كه چرا منم پزشكي نخوندم ولي الان خدا روشكر بعد هفت هشت سال خيلي ازين مسائل برام حل شده و رابطمم باهاش خوب شده
ولي واسه پسرم واقعا ترجيح ميدم با همسطح خودمون ازدواج كنه نميخوام عروسمم مثل خودم باشه خخخ
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
22 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
