سلام
این نامه رو نه از سر عشق مینویسم، نه برای اینکه دوباره برگردی. این نامه فقط برای یک چیزه: گفتنِ حرفهایی که مدتها توی گلویم گیر کرده بود و نمیخواستم با سکوت خفهشون کنم.
تو به من صدمه زدی.
این جمله سادهست، اما معنیش کوهیه که روی روحم افتاد.
تو با خیانتت فقط رابطهمون رو نشکستی—منو شکستی. اعتمادی رو شکستی که سالها براش جنگیده بودم. حس ارزشمند بودنم رو لگدمال کردی و حتی بعدش طردم کردی، انگار هیچ بودم… انگار همهی سالهایی که کنار تو بودم یک اشتباه بودن.
من نمیگم کامل بودم. اما یک چیز رو خوب میدونم: من خیانت نکردم. من پشتت رو خالی نکردم. من به احترام رابطهمون پای تعهد وایسادم.
ولی تو چی؟
تو انتخاب کردی که سادهترین راه رو بری—راهی که پر از دروغ و پنهانکاری بود.
میدونی دردناکترین قسمت ماجرا چی بود؟
اینکه حتی بعد از خیانت، تلاشی برای فهمیدن حالم نکردی.
طوری رفتار کردی که انگار حق داری، انگار من زیادی بودم، انگار تو قربانی بودی نه من. این بیعدالتی بیشتر از خود خیانت آزارم داد.
اما یه واقعیت دیگه هم هست:
من دیگه دوستت ندارم.
نه عشقی مونده، نه دلبستگیای، فقط زخمی که میدونم بهمرور خوب میشه.
این نامه اعتراف ضعف نیست.
این نامه اعلامِ پایان وابستگیه.
میخوام بدونی من بخشیدمت—not چون لایقشی، چون نمیخوام این بار سنگین رو تا آخر عمر روی شونههام بکشم.
بخشیدمت تا خودم آزاد بشم، نه تو.
تو انتخابهات رو کردی.
من هم انتخابم رو کردم:
رفتن از جایی که ارزش نداشتم و ساختن زندگیای که تو هیچجاش نیستی.
ازت نمیخوام برگردی، نمیخوام معذرتخواهی کنی، نمیخوام توضیح بدی.
فقط همین رو بدون:
زنـی که الان این نامه رو مینویسه همون زنی نیست که تو آسیبش دادی. قویتره. هوشیارتره. مستقلتره.
تو از دست دادی.
من فقط یاد گرفتم.
… (امضای تو)
---
.