عمه ی من تو بیمارستان یه دخترو دید رفت شماره گرفت که برای پسرش بره خواستگاری دختره هم مال یه شهر دیگه بود راهشون دور بود
دختره پیام میداده به عمم که مامان جون کی میایید خواستگاری و عمم هم عاشقش بود رفتن خواستگاری بعد دختره زنگ زده بود که بابام راه افتاد بیاد تحقیقات میخواد از فلان مغازه و همسایتون آمار بگیره خلاصه همون دختر شد عروسش و الان به خون هم تشنه هستن😂