سلام من یه موقه هایی خیلی بی دلیل خوشحالم انگار قند تو دلم آب میشه یه موقه هایی هم باز بی دلیل خیلی ناراحتم یه جور که میخوام گریه کنم انگار غم دنیا تو دلمه به نظرتون چرا اینجوری شدم قبلا اصلا اینطو نبودم کسی بوده مشکل منو داشته باشه؟؟
همه مسکلا از همونجایی شروع میشه که آقامون هوامو نداره زیاد ☹
اوایل زایمان بنظرم همینطور بچه شبا گریه میکنه خیلی کم پیش میاد مردا بلند شن یکم بچه رونگه دارن ادم روانش بهم میریزه ولی بعدن کم کم بهتر میشن وقتی ببینن خیلی خسته واشفته ای منم اذیت میشم به خانواده ها هم بگی میگن حق دارن میرن سرکار وقتی بچه میاری ومادر میشی باید قبول کنی که خودت تنهابایدتر وخشکش کنی
البته میگم خیلی اتفاقات توگذشته ادم باعث میشه غمای زندگیه ادم پررنگتر از شادی ها بنظرمون بیاد بقول خیلی ها بخودت برس براخودت ارزش قایل شو مهمونی ها هم شرکت کن چون بچه تاهفت ماه زیاد اذیت نمیکنه ولی بعد اون همش باید دنبالش باشی
ولی واقعا بی انصافیه همه کارا بیوفته رو دوش یه نفر اگه هم کمک نمیکنن حداقل از لحاظ احساسی ادمو تامین ...
اگه اقات خونه باشه دببینه برابچش زحمت میکشی کم کم طرفت میاد مرداخیلی کم پیش میاد ازاین لحاظ درک کنن اقای من که همش میگه تو دوسداشتی بچه داشته باشی غیظم میگیره ولی باز بیرون بریم کمک میکنه باهاش بازی میکنه....