کسی بیداره دلم خیلی گرفته😭😭😭😭

چی بگم والا.الان ک همش میگه خداروشکر دوتا دارم نازا نیستم از من قایم کرده.بخدا من ب هیچکس نگفتم وقتی شکمم بزرگ شده همسایه ها فهمیدن حتی ب مادر خودم نگفتم ی همسایه اش من و تو سونو دید رفت ب مامانم گفت چون خودم تپل بودم اصلا مشخص نیس باردارم 

عفریته بره یک دقه اشه

باورت میشه هزاران بار بهش حرف زدم جوریه ک ب همه میگه فک میکنه کی هست انگار از دماغ فیل افتاده .چون ادم حسابش نمیکنم میسوزه و همش درگیر منه ولی واقعا بعضی حرفهاش جیگرمو اتیش میزنه و مجبورم بخاطر برادرم و بچه هاش کوتاه بیام

رفتاری ندیده والا .سربچه قبلی شوهرم دوست داشت پسر باشه واین میدونه شوهرم پسر دوست داره این حرف و میزنه

ب کسی نگفتم گلم خیر سرم رفتم سفره صلوات یکی از همسایه ها از قیافه ام فهمید بهم گفت بارداری گفتم ن کجام ب باردارا میخوره بعد از زنداداشم پرسید گفت خواهرشوهرت بارداره گفت نمیدونم والاباشه هم ب من نمیگن ک تا ی هفته بعد این قضیه شکمم مشخص شد باردارم رفتم مولودی همه هی گفتن بارداری دیدم دیگه تابلوعه گفتم اره 

چون بچه قبلی ۶ماهه تو شکمم مرد واقعا عذاب کشیدم میترسیدم کسی بفهمه باز ی اتفاقی بیافته 

شوهرم خیلی بادخترم جوره حتی بارها گفته ۱۰تا بچه دیگه هم بیاد پسر باشه این برام ی چیز دیگه است ولی ایشون زبون نفهمه دوست داره بره همه حرف بسازه

خانوادم  و چون تو مجتمع همه میشناسن همش میگن بیخیال باش نسبت ب حرفهاش فک کن سگ واق واق میکنه میگن اون آبرو حالیش نمیشه ما ک نمیتونیم مثل اون باشیم داداشمم ک فقط دلش بره بچه هاش میسوزه میگه چیزی بهش بگم من برم سرکار بچه هارو اذیت میکنه داداشم خیلی دل رحم و مهربونه میگه گناه داره خانوادش باهاش خوب برخورد نمیکنن این دوست داره ب شمانزدیک شه نمیدونه چجوری باید اینکارو کنه 

ازخداترس داشت ک این همه حرف نامربوط نمیزد .خیلی دلم شکست فقط واگذارش کردم ب خدا

ببخشیدا چ نامرد من خواهرم بچه اول خانوادس و مجرده من و خواهر کوچیکم ازدواج کردیم زن داداشم و خواهرکوچیکم باهم باردارشدن و چون خانواده زن داداشم سیسمونی ندادن بابام خواهرمو زن داداشم و برد بره جفتشون سیسمونی خرید خواهر بزرگم ک مجرده کلی ب مامان و بابام حرف زد ک چطور بره اون ک قبل اینا بچه دار شد نخریدین اون با اون وضع خودش کار کرد داد خریدین براش