با مامانم دعوام شد دارم میرم خوابگاه. از قبل هم قصد داشتم برم خوابگاه فصل امتحاناتمه. اینطوری که از خونه میرم دانشگاه و برمیگردم خیلی سخته راه طولانیه از یه طرفم بیشتر وسایلم تو خوابگاهه تو خونه چیزی ندارم .
به بابام گفتم دارم میرم به مامان نگو گفت باشه به خواهرمم گقتم که استرس نگیره و دارم میرم. نیم ساعت نیست دراومدم بیرون هزاربار زنگ زده که کجایی هزار بار پیام داده فحش داده که چرا جواب نمیدی؟ داری میای خونه فلان چیزو بگیر
بلاکش کردم . واقعا تو این زندگی از مادر شانس نداشتم