2777
2789
عنوان

من به این نتیجه رسیدم که 😉

84 بازدید | 16 پست

زن باید تا قبل از ازدواجش 

پول جمع کنه طلا بخره جهیزیه اصلن نخره پولشو از خانوادش بگیره و بده طلا به عنوان پشتوانش 

درس بخونه 

دکتری بگیره 

تو دوران مجردیش سخت کار کنه پس انداز کنه 

بعد ازدواج کنه 

وقتی ازدواج کرد دیگه کار نکنه 

چون میخواد مادر هم بشه پس خودش رو فرسوده و‌ خسته نکنه 

اما همچنان تو اجتماع باشه 

خیاطی کنه 

اشپزی کنه 

بچه داری کنه 

باشگاه بره 

اما سرکار نره 


نظر شما چیه 

بنظر من سن ازدواج برای دختر بالای ۳۵ سال باید باشه 

تا ۴۵ هم که میشه بچه اورد 

اصلن عجله نکنید برای ازدواج چون چیزی توش نیست 

البته تو رابطه هم نرید 

تنها باشید و از تنهایی لذت ببرین 

حرفات و قبول دارم با این اختلاف که بعد از ازدواج هم باید سرکار رفت و 35 سال واسه ازدواج دیره 

دیگه ذوقی برا زندگی نمیمونه! 

اختلاف سنی با بچه هم خودش مشکل سازه بنظر بعضیا

بالای 23 خوبه 

پشت چراغ قرمز بودم... چراغ سبز شد ، ولی ماشین جلویی کاملا بی حرکت ایستاده بود!!!  یه بوق کوتاه... هیچ عکس العملی ، یه بوق بلند تر...  باز هم هیچ!!! حتی شیشه رو پایین کشیدم و داد زدم :« آقا ! چراغ سبزه ! حرکت کن!» اما انگار اصلا تو باغ نبود... هیچ حرکتی نمیکرد دیگه داشتم از کوره در میرفتم! خسته و عصبانی، محکم به فرمون کوبیدم و با خودم غرغر کردم: مرتیکه ی... میخواستم از ماشین پیاده شم برم حالشو جا بیارم... یهو چشمم به نوشته ی پشت ماشین خورد... راننده ناشنواست، لطفا مراعات کنید!  تمام اون بوق ها و فریاد های بیهوده... انگار دنیا برای یه لحظه ساکت شد...  میگم یه سوال! همیشه باید چشممون به یه نوشته بخوره؟؟؟ این نوشته ها همیشه نیستن آخه... توجیهت چیه؟!. 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

نه ماهی رو هر وقت از اب بگیری تازست من خودم ۲۳ سالمه بنظرم خیلی زودع

دیگه صلاح مملکت خویش خسروان دانند

پشت چراغ قرمز بودم... چراغ سبز شد ، ولی ماشین جلویی کاملا بی حرکت ایستاده بود!!!  یه بوق کوتاه... هیچ عکس العملی ، یه بوق بلند تر...  باز هم هیچ!!! حتی شیشه رو پایین کشیدم و داد زدم :« آقا ! چراغ سبزه ! حرکت کن!» اما انگار اصلا تو باغ نبود... هیچ حرکتی نمیکرد دیگه داشتم از کوره در میرفتم! خسته و عصبانی، محکم به فرمون کوبیدم و با خودم غرغر کردم: مرتیکه ی... میخواستم از ماشین پیاده شم برم حالشو جا بیارم... یهو چشمم به نوشته ی پشت ماشین خورد... راننده ناشنواست، لطفا مراعات کنید!  تمام اون بوق ها و فریاد های بیهوده... انگار دنیا برای یه لحظه ساکت شد...  میگم یه سوال! همیشه باید چشممون به یه نوشته بخوره؟؟؟ این نوشته ها همیشه نیستن آخه... توجیهت چیه؟!. 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792