من سال هاست بیرون نرفتم
و شاید یک ساله حتی یکبارم بیرون نرفتم بجز دم کوچمون اونم فقط برا دیدن یکی و گاهی یه قدم زدن با دوستایی که بزور میتونم ببینمشون
هر روز و هر ساعت تو اتاقمم انقدر توی خونه موندم رنگ پوستم شبیه خون اشاما شده عین گچ سفید و زیر چشمام خاکستری از بی تحرکی استخون درد گرفتم و شاید کمبود D3
هر ساعت و هر روزم بدون دیدن هیچ ادمه غریبه ای میگذره (:
خیلی دوست دارم برم تو پارک قدم بزنم و برا خودم لباس بخرم با دوستام برم سینما و بستنی بخورم ولی زندگی من هیچ شباهتی با همسنام و بقیه جوونا نداره من سال هاست تو سایه ام..کله سال های دبیرستان رو تو خونه درس خوندم و حضوری فقط امتحان دادم من حتی وقتی بزرگ شدم نمیتونم بگم وای دوره مدرسه چقدر خوب بود چون دوره مدرسم فقط تو خونه گذشت و چقدر دردناکه که زندگیت بدون هیچ ماجراجویی بگذره ..
وقتی بزرگ شدم دیگه همسایه هامون منو دیدن وقتی از مادرم در موردم سوال میکنن نمیدونه چی بگه بعضی وقتا میپرسن مریض شده؟ و واقعا مریضم
من عاشق تو خونه موندنم و تا همین چند وقت پیش کاملا راضی بودم ولی این ۶ ماهه اخیر دارم میفهمم که چقدر بده و چقدر سخته و سخت گذشته اینکه این زندگیو دوست دارم فقط یه توهمه ولی در موردش انتخابی ندارم چون با بیرون رفتنم بیشتر اسیب میبینم و برای همه بهتره تو خونه بمونم چون من یه لکه ننگ برای خانوادمم و نشون دادنم فقط مایع شرمندگیشونه و همینطور برای خودم
ولی امید دارم که یه روزی همه اینا تموم میشه و منم میتونم عادی زندگی کنم تنها دلیلی که هنوز زنده ام همینه(:
به نظرتون کسی مثه من میتونه بزودی بره دانشگاه؟؟؟