سلام خانوما خوبین، میگم امشب تلویزیونمون خراب شد، مدتی هم هست بنایی داریم و در به در دنبال وام، شوهرم به شدت عصبی و ناراحت شده امشب به حدی که میگفت کاش میمردم، هر چی لیا رو بهش نشون میدم میگم ببین خدا چه دختر قشنگی بهمون داده باز حرفای خودشو میزنه، ما هر دوتامون معلم هستیم درسته حقوقمون کمه ولی من واقعا از زندگیم راضی هستم نمیدونم چرا شوهرم اینقدر نا امیده، خب داریم بنایی میکنیم طبیعیه که تو زندگی باید یکم سخت تر خرج کنیم و هر چیزی رو نخریم، هر چی میگم مردم بعد ده سال تازه یاد بنایی میوفتن ما هنوز اول زندگیمونه حرف تو گوشش نمیره آخرم با حال بد خوابید