رفتم دیت یه حرکتی ازش دیدم حالم ازش بهم خورد من تا ساعت 9 کلاس داشتم بعدش تو پارک قرار گذاشتیم و اینکه سر صبح کلی ادم عوضی اونجاست ولی خب خونه من نزدیکه و اینکه گفتم نهایتا 20 دقیقه میبینمش میرم تو پارکه نشسته بودیم یه مردی هی نگام کلافه شده بودم بهش میگم این پسره چرا اینطوری نگاه میکنه میگه ول کن بابا حوصله داری شر نده دستمون 😐 بلند شدیم راه بریم یه آقای 40 ساله حدودا که هیزی ازش میبارید خواست از کنارما رد شه کلی هم جا بود اومد خودشو با یه لبخند چندشی انداخت رو من من جیغ زدم جا خالی دادم کشیدم کنار به پسره میگم دیدی چه حرکتی کرد برمیگرده با یه لحن تندی میگه اونو ولش کن درست راه برو نزدیک بود بیفتی خب آخه سیب زمینی دلیل اینکه بد راه رفتم اون مرده بود نکرد یه تشری بهش بزنه خاک تو سرم با این شانسم شبش ردش کردم میگه دلیلت موجه نیست چرا الکی دعوا درست کنم برا خودم به خدا دوستت دارم تازه کلی هم ادعای عاشقی داشت خاک بر سر از حرص بلاکش کردم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ای آنکه در قلبمی و کنارم نه ! تو پنهانی ترین دلتنگی منی؛! خدایـــا! ازت میخوام به دلش آرامش بدی، شاد باشه بخنده دوباره عاشق بشه و زنـدگـی کنه❤ ممنوعه ترینم همیشه دوستت دارم😘خدایـــــا شکرت بابت داشتنش❤ب دستانم قول دستانت را دادم❤😍