موضوع از اونجا شروع شد که مامانم بی دلیل به من پرخاش میکرد و سر کوچیک ترین مسائل با من بد برخورد میکرد و خب بدیهیه که من به شخصیتم بر بخوره . مثلا ی سوال میکردم خیلی تند جوابمو میداد یا خدا نکنه اگه ی اشتباهی بکنم . جوری منو ملامت میکنه انگار قتل کردم . البته اینم بگم من در جواب هیچی نمیگم و سکوت میکنم و هیچوقت بی احترامی نکردم
سه روز پیش من پی ام اس بودم و حساس و زودرنج و بعد از اینکه چندبار بهم پرید بی دلیل بهم بر خورد و فقط آروم پا شدم رفتم تو اتاقم درو بستم و کلی گریه کردم
فرداش بیدار که شدم فهمیدم نزدیک پریودمه و حساسیتم بابت اونه بخاطر همین رفتم پیش مامانم بهش گفتم مامان حالم بده
انتظار داشتم بغلم کنه یا حداقل بپرسه مشکلت چیه چی شده
ولی اصلا اهمیت نداد و هی بهم گفت برو فلان چیزو بیار برو فلان کارو بکن . منم انجام دادم . بعد برگشتم هنوز منتظر توجه بودم ولی برگشت دوباره بهم گفت برو فلان کارو انجام بده
منم کلافه شدم با لحن آروم گفتم مامان من دارم میگم حالم بده کلافم
اونم داد زد این چندروز کم سر من نیوردی که الانم حالت بده
گفتم من چیکار کردم؟
گفت همش باهام بحث میکنی و کلی چیز بهم گفت منم بلند شدم دوباره رفتم تو اتاقم درو بستم
الان ۳ روزه باهم حرف نزدیم منم فقط برای غذا برداشتن و دستشویی از اتاق بیرون میرم
اونم حق رو با خودش میدونه و اعتقاد داره همیشه بقیه مقصرن همیشه حق با خودشه
به نظر شما من چیکار کنم