از حررررص...طبقه بالای مادرشوهرم بودم اونقدررر اونقدررر عذاب کشیدم ک گفتم میرم خیابون چادر میزنم میمونم ماشینو فروختیم خونه اجاره کردیم...تازه داشتم طعم خوشبختی و ارامشو میچشیدم ک شوهرم امروز گفت یچیزی میخاستم بهت بگم وقت خونه تموم شه برمیکردم همونجا ماشین میخرم گفتم پس قید منم بزن....حس میکنم یکی داره یادش میده
یاد اذیتاشون نمیزاره بخابم من برنمیگردم اونجا حاضرم جدا شم ولی برنگردم اصلا چیشد این فکرو کرد
تاپیک آخر منو میبینی؟
خودش عقل نداره که کسی یادش میده؟
شاید پول برای تمدید نداره
منم هروقت برم خونه ی مادرشوهرم بیام شب خوابم نمیبره از فکروخیال
بعید نیست
احتمالا پول کرایه براش سنگینه. اینطوری فکر کن.
منم اگه جای تو بودم
طلاق میگرفتم ولی نمیرفتم
آرامش اعصابت از همه چی مهم تره
خودتو ناراحت نکن وقت داری شوهرت راضی کن برنگردین
شاید بی ماشینی براش سخته
عشقم کلا مردها ماشینشون براشون اولویته ولی تو قشنگم ھرکاری میکنی برنگرد
ون موندم مرد ايراني چرا اين مدليه
باهاش صحبت کن ، ببین مشکل شوهرت چیه ، اگر لازمه خودت هم کار کن و سعی کنید مجدد ماشین بگیرین
پشت هم باشین
