چند وقت پیش
یک پسر بچه اندازه دختر خودم ۲ سالو نیم ۳ ساله بود
داشت بازی میکرد بدو بدو میکرد بعد صمعک داشت
بعد یهو سمعکش. افتاد یهو از خود بیخود شد دستاشو گرفته بود به گوشش سرشو تکون تکون میداد دراز کشید رو زمین تا مامانش صمعکشو گذاشت بعد اروم شد
انقد دلم برای بچه سوخت گریم گرفت براش اخه دختر خودمم همینقده مامانش چقد ناراحته 😿
هرچند وقت یادش میوفتم ناراحت میشم
ایشالله بزرگ میشه عمل میکنه خوب میشه
آخی عزیزم 🥲🥺منم از غصه بچه ها ناراحت میشم کاش هیچ بچه ای تو دنیا غم و تجربه نمیکرد
منم وقتی بچهای می بینم که دچار مریضی جدی هست تا یه مدت اعصابم خورد میسه و فقط خودم رو جای مادرش میزارم. کاش بچه ها از بیماری ها در امان بودند. ادم بزرگ توان مقابله و تحمل درد یک بیماری جدی رو نداره چه برسه به بدن نحیف یک بچه
تا حالا تو بخش کودکان سرطانی بیمارستان رفتی؟ انقد از این بچه ها هست بخوای دلت بسوزه نمیدونی واسه کدوم
نمیتونه عمل حلزون رو انجام بده؟
انشاالله خوب میشه علم پیشرفت کرده
بچه کوچیک وسمعک* چه سخته
