اره با تعریف و مشخصاتی که بهش داده بودم رفته بود سراغ پسر عموش پسر عموی شوهرم هم نیسان داشت هم اسمش محمد بود غافل از اینکه نگفته بودم کجا کار میکنه شاید اگه میگفتم کجا کار میکنه سراغ پسر عموش نمی رفت غروب زنگ زد بهم گفت میتونی حرف بزنی گفتم ۵ دقیقه دیگه زنگ بزن گوشیم برداشتم و چادر سر کردم و رفتم پارکینگ خونه به بهانه آوردن کتاب .. تماس گرفت اره پس چرا دروغ گفتی که فلانی بوده من رفتم و تا دم مرگ زدمش که قسم خورد من ندادم اشتباه گرفتی گفتم تو قسم خورده بودی گفتی هر چی باشه همین چالش میکنم من بهت اعتماد کردم .. گفت بهم حق بده که بدونم کی داده گفتم نمیدونم راست یا دروغ اسمش محمد هست و همکار خودت و تعمیراتی داره و نیسان .. اصلا به فکرم نرسید بگم رفتی دیدنش شناختی کی بود و.. دوسه باری مادرش اومد خونمون یک بارش هم خودش همراه مادرش اومد و سیم کارت جدید برام اورده بود قبول نکردم گفتم هر وقت رسمی شد قبول میکنم و تو اون مدتی که قضیه جدی تر شده بود مادرش با مادرم در تماس بود سیم کارتم رو شکستم و بدون خداحافظی از دوست مجازی .. ۴ اسفند خواستگاری با گل و شیرینی و رفتن به اتاق و حرف زدن دونفره رسید اره اونجا برام تعریف کردم از کسی که معرف بود اسمش رو اسم روستا ش رو دروغ گفته متوجه شدم و سیم کارت جدید رو بهم داد و قبول کردم..