تقریبا ۶ ساله به خدا سپردم گفتم خدا خودش میدونه چیکار کنه با اینکه میتونستم به بدترین شکل تلافی کنم
گفتم خدا خودت جوابشو بده این بدی که در حقمون شد حق ما نبود حق اون بدبخت که اصلا نبود همش با خودم کلنجار رفتم همش گفتم فراموش کم ولی نشد
الانم بعد گذشت ۶ سال و نیم بازم یادش میوفتم انگار یه خنجر میره تو قلبم یا یکی قلبمو نقره داغ میکنه الانم بیدارم شایدم تا صبح بیدار باشم
میگن دوتا چیز تو دنیا نرم نمیشه یکی پینه یکیم کینه
این کینه نرم نشددد بدترممم شد حتی خیلی بدتر از خیلی و شده حتی خیلی جاها سعی کردم تلافی کنم باز ترسیدم ،ترسیدم تاوان پس بدم باز سپردم به خودت خدا
ولی دیدی نشددد قرار بود آروم بشم قرار بود یادم بره ولی نمیره نمیذارن یجوری انگار میخوان که تلافی کنم
خدایا خودت میدونی چی رو دلم سنگینی میکنه نمیخواد جواب این همه سال سنگینی قلب منو بدی
تاوان کاری که با اون بدبخت شد رو بگیر
امروز سه شنبه ۲۱ اکتبر ۲۰۲۵
ساعت ۱:۳۱ دقیقه بامداد
نوشتم یادم نره نوشتن ارومم میکنه