مامانم به خاطر اینکه سرکار میره نمیتونه صبح ها بره خرید و عصر ها اونم روزای تعطیل میره بیرون
مامان من خیلی زن پاکیه و اصلا تو این فکرا نیست
اما پدرم متاسفانه پارانوئید داره و جدا از پارانوئیدش به نظرم ادم بی درک و بدذاتیه
برگشته به مامانم میگه ج..ند. و بهش میگه حتما با دوست پسرت قرار گذاشتی جلوی ما! و مامانمم گفت هر فکری میخوای کن من میرم بیرون تو هیچ غلطیم نمیکنی بعدش بابام گفت تو پس غلط کردی شوهر کردی منم عصبی شدم بهش گفتم خودت دختر داری دوست داری همین حرفو ماهم بشنویم از یه نری مثه خودت ؟ بعدم گفتم دلش میخواد بره بیرون الان هزار تا دختر جوون ریخته تو خیابون تو زورت به این رسیده
بچه ها این فقط یه مورد بود بابام خیلی وحشیه حتی مامانم رو میزنه و از بچگی جلوی ما فحاشی های خیلی زشتی بهش میکرد و هزار تا تهمت بهش میزد منم جدیدا تو روش وایمیسم
الانم که مامانم رفته داره میزنه تو سره خودش معلوم نیست مادرم بیاد چه شری بشه داشت تو روی من میگفت مادرت ج.دس و الان رفته ب ..ده و باید بکشمش و..منم ول کردم رفتم تو اتاق بهشم گفتم اون تو رو بزور تحمل میکنه چه برسه نرای زشته دیگه رو بعد گفت لنگه ننتی و نفرین کرد
من همیشه میگم شما ازدواجتون سنتی بود و دوست نداشتین همو بعدم به مامانم میگم خب بابا که اینطوری بود طلاق میگرفتی میرفتی مارم به دنیا اوردی که بسوزیم پای دعواهاتون