اینکه تا مرز جنون کم میارم به مو میرسه ولی پاره نمیشه حتی گریه میکنم از شدت کم اوردن اما تسلیم نمیشم با وجود سختی های زیاد هیچ وقت تسلیم نشدم نزاشتم سختی ها منو تسلیم کنن من اونا رو تسلیم خودم کردم ادمی بودم که تو،دقیقه ۹۰ همیشه یه راه حلی برای نجات خودم و اطرافیانم از مشکلات پیدا کردم گاهی بزرگونه فکر کردم کارای بزرگ کردم با اینکه اشتباهم خیلی کردم همینکه سطحی فکر نکردم تجملات اون قدر ملاکم نبود من همیشه به دوردست فکر کردم من همه جوانب سنجیدم من همیشه تلاش کردم همیشه فکرم این بود تکیه گاه بقیه من باشم منتظر تکیه گاه نموندم همیشه تو تخیلاتم این بود یه روز ادم بزرگی میشم با وجود تحقیرا من سربلند بیرون اومدم هنوزم زندگیم پر از چالش ولی میخوام خانوادمم نجات بدم میخوام بقیرم با خودم بالا بکشم چه اشکالی داره این هدف من باشه
من الان با چالش برخورد با دخترم تو این سن و درست تربیت کردنش مواجه ام گاهی کم میارم که چطوری باهاش برخورد کنم که بهتر باشه گاهی احساس تنهایی میکنم نا امیدی کلافگی درموندگی ولی تهش میگم از پس اینم برمیام من دخترمو با خودم بالا میکشم مطمئنم اونم یه روز ادم بزرگی میشم من همون جرثقیلی میشم که ماشینای خسته رو هندل میکنه من سوپر من دخترم میشم اون الان خوابه ولی نمیدونه من چقدر عاشقشم برام مهم نیست دیگران اونو چطوری بدونن برا من باهوش ترین مهربون ترین دلسوزترین معصوم ترین و با استعدادترینه
هر جایی که بفهمم خطری تهدیدش میکنه (روحی یا جسمی )به دادش میرسم تا وقتی نفس میکشم ازش محافظت میکنم و به بهترین شکل رشدش میدم
من خودم ارتقا میدم من همون نوریم که با قدرت به سمت جلو در حرکته