من چندساله نامزدم حدود ۹سال میشه چهارماه پیش تازه نامزدم باکلی اصرار من و اینا که میگفتم خونه بگیر خونه بگیر خونه گرفت و اومد منو ببره برای خرید جهیزیه بابام راضی نبود ولی بخاطر اصرارش اجازه داد ماهم اومدیم شهر نامزدم اینا از همون اول شروع کرد به کتک زدند و فحش دادن بهم سه چهار باری هم بهم گفت گمشو از خونه من بیرون تو دورانی که خونه مامانم اینا هم بودیم زیاد دعوا میکردیم اما این عوایل که اومدیم خونه خودمون بیشتر شد دعوا هامون و کتک و...دیگه خلاصه که با کلی دعوا اومدم خونه مامانم و به همه فامیل های نامزدم گفتم دیگه بر نمیکردم طلاق میگیرم اینم بگم نامزدم خیلی دوسم داره خیلی هم جلو بقیه بهم احترام میزاره و پیش خانواده اش خیلی پشتمه اجازه نمیده کسی در موردم چیزی بگه حتی چند باری با خواهرش دعوا کرده سر یه حرف خیلی عادی که در مورد من زده
خلاصه که قرار بابام و نامزدم این بود که یک ماهه منو بیاره و خرید هارو تموم کنیم ولی چند بار که بابام زنگ زد منو ببره نبرد و بهونه آورد نامزدم خیلی هم تنبله
منم وقتی اومدم گفت دیگه نمیام دنبالت ولی بعد دوهفته زنگ زد به بابام که میاد دنبالم بابام هم که خبر داشت ما دعوا کردیم بهش گفته بود که من نمیام اینا و نامزدم گفته بود که دخترت بهم حرفهای بدی زده اینا بابام هم که فقط خبر داشت دعوا کردیم گفته بود باشه ازش بپرسم از منم که پرسید که نامزدت گفته بهش همچین حرف های زدی منم همه چیو بهش گفتم
بعدش دیگه بابام بهش گفته بود که دیگه تا عروسی نمیزاره من بیام نامزدمم گفته بود الان اومد خب نیومد دیگه نمیخوامش سر همین حرف و کارایی که با من کرده بود الان بابام میگه باید طلاق بگیرم و این مرد زندگی نیست که بخوام بهش تکیه کنم