من امروز پری شدم ، داشتم از دلدرد میمردم ، حالت تهوع و سردرد شدیدم بزارید کنارش
شوهرم ماموریت بود از ۶ صبح ، اقا اومده خونه دیده غذا تخم مرغه نمیدونم هیچی درست نمیکنی ، توزن من نیستی ، همخونه ی منی ، من و تامین نمیکنی ، فلان
همه چیو به همه چی ربط میده
الان قرصم تموم شده بهش گفتم برو بخر از جام نمیتونم پاشم میگه من چرا برم ؟ خودت پاشو برو
الانم پاشده رفته با رفیقش بیرون شام بخوره ...
میدونم مشکلش شام نیس ، مشکلش اون قضیهاس
به خاطر فشار کاری نتونستم اون قضیه رو باهاش همراهی کنم
الان خبرش باهام قهره
چ کار کنم ؟